واقعا گيج شدم نمي دونم چيكار بايد بكنم پدر و مادرم چند وقتي با هم دعوا داشتن حالا اشتي هستن ولي پدرم به مادرم گفته بيست سال زندگيم با تو تباه شد تو تو اين زندگي هيچ كاري واسم نكردي همش من بودم مايه گذاشتم و با تصميمات تو من تباه شدم اگه تو نبودي من به خيلي جا ها مي رسيدم واقعا از دست بابا دلگيرم اونقدر كه دلم نمي خواد ببينمش اما به روي خودم نمي ارم امروز سر سفره ي ناهار ميگه كاش همون موقع عقد جدا شده بودم وقتي بهش گفتم چرا اين حرفو ميزني ميگه اين همه سال ناراحتم كرده حالا من ناراحتش كنم درحالي كه اصلا عصباني هم نبود مثل اين كه سرد شده ما خارج كشور زندگي مي كنيم واسه همينم اشنايي نيست كه ازش كمك بخوام دلم براي مامانم ميسوزه كم كم داره افسرده ميشه
تو رو خدا بگيد من چيكار بايد بكنم مي خوام با بابام سرد رفتار كنم بلكه به خودش بياد اما مطمئن نيستم فايده داشته باشه شايد ديگه علاقه اي به مامانم نداره حالم خيلي بده دلم مي خواد يه جوري ناراحتيمو بروز بدم دلم مي خواد بفهمه ازش ناراحتم خب راستش مادرم اشتباهاتي داشته اما بابام هم بي اشتباه نبوده
به نظرتون مشكل هر چي باشه حقش بود بابام يه همچين حرفي بزنه؟